1395/01/01 در باب حکمت زندگی
1395/01/01 ژرمینال
1395/01/03 چرا ملت ها شکست می خورند؟
1395/01/09 جای خالی سلوچ
قلم قوی. قلم قوی
1395/01/10 نان سال های جوانی
خواندنش درد داشت. برای من درد داشت.
1395/01/14 سووشون (نیمه تمام)
1395/01/20 من عاشق آدم های پولدارم
1395/01/22 محاکمه سقراط
1395/02/01 خوشی ها و مصائب کار
1395/02/31 درخت زیبای من
من اگر نوشته بودمش دو فصل ته را نمی نوشتم. حتی توی ذهنم یک لحظه این فکر شیطانی شکل گرفت که دو فصل آخر کتاب را بکنم و بعد به کتابخانه بدهم. ززه حکایت زندگی همه ما آدم هاست.
1395/03/04 سوختن در آب، غرق شدن در آتش
کاملا اتفاقی صفحه 55 کتاب دو بار چاپ شده بود و من با خیالی راحت صاحب آن صفحه کتاب شدم.
1395/03/06 ماندن در وضعیت آخر
1395/03/20 چراغ ها را من خاموش می کنم.
1395/03/26 شناخت اساطیر ایران
1395/04/04 پرنده خارزار (ج1 و 2)
تا بیش از صفحه 300 چندان کششی نداشتم اما از آنجا به بعد... مردها و احساسشان برایم جالب توجه آمد. و بعد از حدود صفحه 500 زن ها و شباهت ها و تفاوت هایشان. هه هه... می خواستم کشتن مرغ مقلد را بخونم اما توی کتابخونه هرچه فکر کردم فقط یادم آمد پرنده داشت و وقتی سرچ کردم به این کتاب رسیدم. اشتباهی خواندمت!
1395/05/05 بن در جهان
1395/05/10 سلاخ خانه شماره 5
پرفکت. وقتی کسی می تواند این چنین 1- شما را بخنداند. 2- از وقایع سخت گذر کرده باشد. 3- خودش هم خنده زند. چیزی جز بهترین نمی شود گفت.
1395/05/14 بازی ها (اسماعیل فصیح)
1395/05/17 کمدی منطق
منم یه روزی یه داستان این شکلی میگم.
1395/05/30 خاطرات (سیمون دو بوار)
1395/06/16 گفتگو در باغ
1395/06/17 دوباره اون آهنگو بزن سم، از این آب ننوشید.
بیس یار بیس یار خوب... آنقدر که موقع خواندنش دیگران گمان می کنند دیوانه شده اید از بس با خود می خندید و آن هم بلند. چرا اگر سرتان توی گوشی باشد و بخندید اینقدر برای مردمان عجیب نیست که وقتی با کتاب قهقهه می زنید؟
1395/06/19 هنر همیشه بر حق بودن
1395/06/23 خاطرات تاج السلطنه
1395/07/14 آنی هال
1395/07/21 مرگ در می زند
1395/08/05 گل صحرا
زندگی نامه خوانی دوست دارم. خصوصا اگر زندگی کسی جز یک نویسنده باشد. مثلا خاطرات سیمون دو بوار... لفاظی زیاد داشت. الان جستجو کردم و دیدم فرانسوی بوده. بعله. حدسم درست بود. این را چندین سال قبل (88 -89) حس کردم. من ادبیاتی نیستم اما حس می کردم فرقی میان توصیفات یک فرانسوی و یک روس وجود دارد. فرانسوی زیادی شاخ و برگ می داد. چشم از روی آنها رد میشد اما روس... نه خوب بود. کشش داشت. جزئیات مفید. مثل فیلم هایشان. الان همین حس را نسبت خاطرات سیمون دو بوار و این کتاب گل صحرا دیدم. این کتاب را در دو پارت خواندم. گمانم شب اول با همه کاری که داشتم 250- 260 صفحه خواندم. این کتاب را کسی توی وبلاگ بخاطر اسمم به من پیشنهاد داد و من... لذت بردم. واقعا لذت بردم.
1395/08/14 رهایی از دانستگی
سال 90 یکی از دوستان اصرار اصرار که کتاب "نیروی حال" را بخوان. آن را هم به این خاطر می گفت که کلاس مثنوی می رفتم (به گمانم آدم باید در طول زندگی اش مدام کلاس برود. خصوصا از این نوع کلاس ها) خریدم و با همه تلاشم هیچ مرا جذب نکرد. گفت ترجمه اش خوب نبوده و عوض کردم و هیچ تغییر نکرد. در دوره های مختلف سراغش رفتم و هیچ. این کتاب کویا مرشد همین کتاب نیروی حال باشد. درست مولانا چراغ راه من است اما این کتاب ها: نه!
1395/08/25 در ستایش عشق
شب اول خیلی خوب پیش رفت. گمانم کتاب شب باشد. روز که دستش می گیرم انگار که یکسری کلمات و عبارت ها و اینها ردیف کرده و گنده گویی کرده است. اما شب رام می شود و معنا دار. و البته که خوب. طرح جلد را دوست نداشتم اول که دیدم. با این همه اتهامی که می زنند به من که "رمان خوانم" توی خانه و اذیت کردن هایشان، این طرح جلد نور علی نور بود. کافی بود دست بگیرم و بروم توی هال که همه تچ تچ شان هوا برود. اما بعد به میانه کتاب که رسیدم و همان بحثی که کرده بود که چرا داستان های عاشقانه تا این حد عامه پسندند و داستان عشق... دیدم طرح جلد به کتاب می خورد. کتاب کمی سنگین می نماید. باید خوب بخوانمش تا از بند واژه ها و توضیحات رها شوم و به جان کلام برسم. آن وقت می توانم بگویم سنگینی کلمات با سنگینی معنا هم وزن بوده اند یا نه.
1395/08/26 مرشد و مارگاریتا
سه داستان تو در توی موازی. فعلا دارد خیلی خوب پیش می رود. با همه این که من دیشب از خواندنش ترسم گرفته بود. آخر می دانید من مدت ها درگیر مفاهیمی که توی این کتاب آمده، بودم. باز آمدن آن خیالات می ترساندم. طرح داستان: عالی، داستان:عالی. مفهوم: عالی. تا ببینم در ادامه چه می شود (الان صفحه 177ام.) ... ادامه اش خوب پیش نرفت!
1395/9/16 زن در ریگ روان
اولش سخت پیش می رود اما هر چه می گذرد کشش اش بیشتر می شود.
1395/9/16 آداب روزانه: روز بزرگان چگونه شب می شود؟
خوب. ساده. کوتاه. روان. واقع بین.
1395/9/20 همه می میرند
شروع بسیار خوب، یعنی لجم می گیرد از روژین و دوست ندارمش... یک جورایی مثل مانستر درون خودم است.
1395/11/02 داروی شگفت انگیز جورج رولد دال.
تفاوت یک داستان خوب و یک داستان بد شاید توی انتهاش باشه
1395/11/02 چهل نامه کوتاه به همسرم
کتاب را برای بابا گرفتم اما خودم هم ناخنکی زدم. اگر بخواهیم به عنوان کتاب اولا و دوما نامه نگاه کنیم شاید نمره یک بدهم اما اگر به عنوان یادداشتی برای همه گان مثلا سه.
1395/11/04 Mieko
1396/01/5 هاگاکوره
کتاب من نبود. اگر چه بعضی از حکمت هایش بسی جالب بودند اما بعضی زیاده روی بود و البته که در طریقت سامورایی باید مرید بود تا فهمید.
1396/01/8 داستان هایی برای فکر کردن
کتاب خوبی است از این جهت که افسانه های ملل را دارد (یک بار دیگر کتابی در مورد افسانه های ملل توی یک کتاب نوجوان خوانده بودم و البته این کتاب برای معلمی که سر کلاس نوجوانان می رود بسیار بسیار مفید خواهد بود.)
1396/02/24 بخور، دعا کن، عشق بورز.
فصل بخور نمره اش 4، فصل دعا کن 3 و فصل عشق بورز 2.
1396/01/28 The witches
خیلی خوبه این رولد دال. خصوصا سر اینکه لزوما مادر بزرگ در داروی شگفت انگیز از بین میره و توی این کتاب هم پسرک موش باقی می مونه.
1396/02/4 Esio trot
این را هم خیلی خیلی دوست داشتم. چون اینبار به جادو مرد خوب قصه مغزش را به کار می انداخت. یک شبه و چند ساعته خوندمش. نوشیدمش یعنی.
1396/02/08 مردی به نام اوه.
یک نفس خوندمش. با همه فشار کاری که داشتم در عرض سه روز خوندمش. خیلی کتاب روان و خوب و کاملیه. چرا همیشه اثرهای کلاسیک تمجید می شوند؟ به نظر من آلن دو باتن و این کتاب نمونه خوب نوشتن در عصر جدیدند. بعضی کتاب ها را تکه تکه باید زیرش خط کشید و اضهار فضل کرد. بعضی کتاب ها را زندگی می کنی... مثل این کتاب.
1396/02/14 وانهاده سیمون دو بوار
خیلی لعنتی توصیف کرده بود.
1396/10/26 آخرین نفس. پل کالانتی. از این جهت که کشمکش یک پزشک با بیماری را نشون می داد و احوال یک پزشک را بیان کرده بود خیلی خیلی خوب بود.
------------------------------------
یک عمر است که ننوشتم!
کتاب هایی که یادم است خواندم در این میان:
سووشون
زندگی پیش رو
deep work
با کفش های دیگران راه برو
1400/05/22 ژرمینال. خیلی خوب زندگی کارگری را توصیف کرده بود آنقدر که مدتی که می خواندم حس فقر گلوی من را هم گرفته بود.