نظم در بی نظمی

در مواجه با فلفل

يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۵۲ ب.ظ

دوستم با شوهرش گلخانه دارند و فلفل دلمه ای های رنگی رنگی و شمشیری و بادمجان و گوجه کاشته اند. یکبار بیشتر گلخانه مکانیزه خوشگلشان بیشتر نرفته ام. کار کردن کنار کارگرهای زن با آن دمای بالا و مرطوب، که با صدای بلند می خندند و میان کارفرما (دوستم) و آنها وقت کار تفاوتی نیست. اربعین که رفتم برایش آش ببرم یک کارتن پر فلفل قرمز شمشیری صادراتی توی بغلم گذاشتند (به اضافه سایر اقلام بالا). فلفل دلمه ای های رنگ و وارنگ که دلمه شدند یا سالاد. فلفل های قرمز اما برای خشک شدن توی سبدی روبروی آفتاب گذاشته شدند. زمستان است و سرعت خشک شدن پایین. پری شب هایی که قرار بود صبح با هم برویم دنبال کارگاه چوب پیام داد: "اگر اهل فلفل پابریکا هستید براتون فلفل های درجه سه بیارم." مامان نبود اما اینترنت که بود. گوگل کردم "فلفل پاپریکا" و بر من هویدا شد که فلفل پابریکا همان فلفل دلمه ای های قرمز خشک شده و پودر شده است. توی همین سرچ بود که چشمم خورد که نوشته بود در زمستان که هوا سرد است و خشک کردن سخت، فلفل ها را حلقه ای بریده و توی فر گذاشته، 250 درجه فارنهایت (کمترین درجه ممکن)، مثلا دو سه ساعت. خب... کسی نبود. گفتم دیدی چقدر بیهوده منتظر بودیم. دو تا فلفل شمشیری های خوشکل را (به عنوان تست) برداشته و نواری برش داده و توی فر گذاشتم.

چند دقیقه نگذشته بود که کف سرم شروع به داغ شدن کرد. داشتم کار می کردم، اهمیتی ندادم. اما یکهو حس کردم لب هایم دارند باد می کنند و شروع به سوختن کردند. تندی فلفل از نوک انگشت هایم احتمالا وارد خونم شده بود. یاد مستندی افتادم در مورد بدن که می گفت پوست لب و پا حساس ترین سنسورها را دارند و خودم را مثل دختری حس می کردم که توی مستند به صورت گرافیکی لب و پاهایش اگزجره شده بودند. اما برای من هیچ گرافیکی نبود. لب هایم می سوختند و ورم کرده بودند و من حس می کردم الان لبم می ترکد؛ دقیقا مثل یک بادکنک پر باد. توی خانه می دویدم، اشک هایم خود به خود می ریختند و من نمی دانستم اول ماجراست. نمی توانستم یک جا بند بشوم. مثل زمان سوختگی پریدم و کمی خمیر دندان روی لبم مالیدم. بدتر شد. نمی توانستم بنشینم و لابلای این سایت های تبلیغاتی جستجو کنم که چه چیزی برای "حساسیت به فلفل قرمز" مفید است. چندین صفحه زده بودم اما چیزی پیدا نمی شد، فقط نوشته بود کشنده می تواند باشد. آخر من اصلا به فلفل که هیچ وقت حساسیت نداشتم و در ضمن چندین برابر آدم های معمولی تاب تندی داشتم. هر لحظه بیشتر می سوخت و من مثل اسفند روی آتش بی قرار بودم و کسی نمی دانست چه کند. خودم یادم آمد قبل ها وقتی از فلفل ها می سوختم با ماست خوب می شدم. پریدم و ماست روی لبم گذاشتم. مثل آبی بود بر آتش. کمی می سوخت اما انگار جلوی باد کردن لب هایم گرفته شده بود. حالا می توانستم دقیق سرچ کنم. نوشته بود: شیر/ آب و شکر/ روغن. رفتم یک لیوان آب قند درست کردم و روی لب هایم می زدم اما فایده ای نداشت. داشتم می خواندم که یکهو احساس کردم تیری به چشم چپم خورد. حالا چشم چپم و صد درجه بدتر. می سوخت. نمی توانستم چشمم را باز کنم و فهمیدم غدد اشکی چشم جایی انتهای بیرونی پلک هاست. چون فقط مثل یک چشمه تولید اشک می کرد و در عین بسته بودن چشمم توی خود چشم اشک به سمت گوشه داخلی حرکت می کند. حالا چه می کردم؟ ماست را که نمیشد توی چشم ریخت. جیغ می زدم. می سوخت و هر چند ثانیه یک بار انگار چاقویی توی چشمم فرو می رفت. توی دستشویی رفتم. دستم را می شستم و می شستم و بعد چشمم را هیچ فایده ای نداشت. بابا داشت لباس می پوشید. همه دورم حلقه زده بودند و من فکر می کردم نکند بر اثر فلفل کور شوم و جیغ می زدم از درد. همان ماست را با چشمان بسته روی پلک و همه صورتم ریختم. چشمم اشک می ریخت. کمی گذشت... باز هم آرام شدم. یک کاسه ماست کنار دستم گذاشته بودم و تمام صورتم را زدم. صورتم قرمز قرمز شده بود. تو گویی از آرایشگاه آمده ای. شاید نیم ساعتی گذشته بود که خود انگشتهایم هم شروع به سوختن کردند دستم را توی ظرف ماست کرده بودم. آب بینی ام رها شده بود. توی بینی ام می سوخت. تیر می کشید. نمی دانستم خوب است یا بد توی بینی ام را هم ماست ریختم. یکهو دیدم گوش راستم دارد داغ می شود و بعد قرمز... و باز حمله. خلاصه تا چند ساعت فقط ماستی بودم و از ترس حتی به سراغ فر نرفتم که ببینم فلفل ها را چه می شود. با همه اینها: آی لاو فلفل تند.

 

نظرات  (۱)

خیلی باحال بود...

 

به ماست ایمان بیاور که ایمان و یقین فراتر از عشق و دوست داشتن است...!

حس من به مغازه‌های لبنیاتی مشابه حس تو به مغازه‌های میوه‌فروشیه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی