دعوا
رفتم دعوا. صبح اول وقت. ساعت هنوز هفت و نیم هم نشده بود. سر چی؟ پارک جلوی خانه مان. چه شد؟ باید بنویسم تا بگذرم.
صبح رفتم پیاده روی. هفت و ربع این حوالی بود. کارگرهای شهرداری ایستاده بودند و به آنچه دیروز تاحدی کنده بودند و چاله در آورده بودند برای کاشت درخت و گل نگاه می کردند و منتظر دستور بودند. دیشب هم دیده بودم. رفته بودم بیرون و دیده بودم تل خاک آن کنار ریخته شده است. صبح که رفتم دیدم یک آقای تیشرتی عینکی ایستاده دعوا می کند با یک مردی که گویا کارگر بود. فکر کردم آقای تیشرتی سر کارگر است و آن یکی سر حقوق و مزایا دارند دعوا می کنند. دور چهار پنجم دیدم یک خانم اضافه شده. دور ششم دیدم خانم همسایه قدیمی با چادر رنگی آمده و دعوا بیشتر شد. شستم خبر دار شد چه خبر است. از کجا؟ از دختر بچه ده ساله ای که رفته بود پیش کارگر شهرداری نشسته بود و می گفت شما قول دادین پر می کنید. دعوا سر چه بود؟ به دلیل ساخت و سازهای اطراف پارک به ناگاه جمعیت زیاد شده است. این پارک محل بازی بچه های این خانه ها و خانه های اطراف است. خانه هایی که جایی برای بازی بچه ها ندارد. حالا مشکل چیست؟ این پارک هشت کرت دارد. همه اهالی قدیمی پارک با خون دل از آن محافظت کرده اند. اگر معتادی بیاید هر طرف بنشیند یکی می آید دعوا می کند. آشغال کنارش بگذارند یکی دیگر وارد می شود. حالا... کرت روبروی خانه ما می شود کرت روبروی ساختمان های بلند و اگرچه خود ما هم بیش از بییست سال است که اینجاییم اما این همت شکل نمی گیرد که بریم دعوا و نتیجه چیست؟ کرت روبروی خانه ما شده است محل بازی بچه ها. و ... از بین رفتن چمن اش. و ... کنده شدن مکرر نهال ها. ... همسایه ها از صدای بازی بچه ها به ستوه آمده رفتند شکایت و شکایت تا شهرداری همت کرده و آمده اینجا چند چاله بکند و گل بکارد بلکه این زمین بازی از بی برود. حالا دو سه نفر آمده اند که زمین بازی بچه هاست نباید بکنید. گویا دیشب هم چاله ها را پر از خاک کردند. من چه می گویم؟ می گویم هر بار در یک کرت بازی کنند تا زمین فرصت احیا پیدا کند. دعوا خیلی بالا گرفت. من داد می زدم. مثل خانم فلانی همسایه قدیمی مان. آن یکی با آرامش می گفت. آن همسایه طبقه اولمان می گفت من هر روز شب نفرین می کنم. چه خودم را کوچک کردم.
آخرش چی شد؟